همان یگانهی حسنی اگرچه پنهانی
وگر دوباره برآیی هزار چندانی
چه مایه جان و جوانی که رفت در طلبت
بیا که هر چه بخواهی هنوز ارزانی
ز دل نمیروی ای آروزی روزِ بهی
که چون ودیعهی غم در نهاد انسانی
خراب خفت تلبیس دیو نتوان بود
بیا بیا که همان خاتم سلیمانی
روندگان طریق تو راه گم نکنند
که نور چشم امید و چراغ ایمانی
هزار فکر حکیمانه چاره جست و نشد
تویی که درد جهان را یگانه درمانی
چه پردهها که گشودیم و آنچنان که تویی
هنوز در پس پندار سایه پنهانی
هوشنگ ابتهاج
90/12/12 .................