دور از تو میرانم آرام سمت زوالی که دارم
گم میشوم تشنهتشنه در خشکسالی که دارم
میگویم امشب میآیی یا لااقل صبح فردا
سر میکنم زندگی را با احتمالی که دارم
قد میکشد لحظهلحظه در باغ احساس من مرگ
پر میشود سایهسایه حجم خیالی که دارم
حتی اگر خوابهایم پر گردد از روح پرواز
همسایه با زخم سرخیست رؤیای بالی که دارم
این روح عاشق مبادا آتشفشانی شود باز
هفت آسمان میگدازد در اشتعالی که دارم
کی میوزد بر نگاهم یک پاسخ از سمت چشمت
تلواسه زد در گلویم بغض سؤالی که دارم
بر من بنوشان همین شب دریاچهی راز خود را
تقدیم سبز نگاهت شعر زلالی که دارم
سعیده شاکری
89/5/29 .................