چشمها را میگشایی عشق میریزد زمین
با گـل لبــــخندتان باشد بیامیزد زمیــــن
آیه تطهیر میبارد نگاهت، مرد صبــــــح!
باشد از خواب هزارانساله برخیزد زمین
کی هوای تو کبوتر میوزد، ای ناگهان!
کی بگو کی میشود از خون بپرهیزد زمین؟
کی عنایت میکنی کی سیصد و چندی سوار
تا در استقبالتان شعر تر انگیزد زمین؟
تا پر از خورشید گردد این شب واماندهمان
تا قبای ژنده خــــود را بیاویــزد زمین
ذوالفقار تو جهانی را به حیرت میکشد
این زمین بیبهاری را که خواهی زد زمین
مینشیند پیش رویت آسمان با احترام
پیش پای حضرتت وقتی که برخیزد زمین
کاش سهم بیکسیهای دلم باشد ـکه نیستـ
هرچه از سمت ردایت عشق میریزد زمین
مریم رزاقی
90/11/7 .................