ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
شهاب یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گقتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
به وقت مرگم اگر تازه میکنی دیدار
بههوش باش که هنگام آن رسید بیا
به گامهای کسان میبرم گمان که تویی
دلم زسینه برون شد ز بس تپید بیا
نیامدی که فلک خوشهخوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانهدانه چید بیا
امید خاطر سیمین دلشکسته تویی
مرا مخواه ازین بیش ناامید بیا
سیمین بهبهانی
89/11/29 .................