غروب جمعه شد و باد ایستاده بیایی
که فرش پای تو باشد اگر پیاده بیایی
و آب سینه سپر کرده بر عناصر دیگر
که روی شانه ی خیسش قدم نهاده بیایی
و جمعه هاست جدل می کنند یکسره باهم
ز راه چشم ز دل از کدام جاده بیایی
بخوانمت به همین واژه های الکن و خیسم
ببینمت به همین لحن صاف و ساده بیایی
غروب جمعه شد و کفش هام جفت شدند
دلم تپید که شاید اجازه داده بیایی
علی کریمی کلایه
89/4/25 .................