از بسکه درد میکشی و دم نمیزنی
حتی خدا به صبر تو تبریک گفته است
مهتاب اگر هنوز درخشنده مانده است
نام تو را درین شب تاریک گفته است
نام تو را پرنده به گوش بهار خواند
صدها درخت پیر جوان شد جوانه زد
چتر اقاقیا به سر کوچهها نشست
گیسوی باغ را نفس باد شانه زد
گیسوی شهر عطر تو را پخش میکند
بیشک عبور کردهای از این کنارها
دلدادگان رفته کفن پاره میکنند
صوت سلام میشنوم از مزارها
این انتظار پشت زمین را شکسته است
آقا تو شانههای زمان را تکان بده
تنها به دست تو کمرش راست میشود
لطفی کن و دوباره خودت را نشان بده
این انتظار را به بهاری تمام کن
یا ذرهای به ما بده از آن صبوریات
بی تو نفس کشیدن و مردن بدون تو
تقدیرمان مباد که سخت است دوریات!
نغمه مستشارنظامی
89/3/22 .................