بی تو چه سخت میگذرد روزگار من
خود را به من نشان بده آیینهدار من
ای آفتاب! خیره به راهت نشستهام
رحمی به حال دیده چشم انتظار من
هر شب برای آمدنت گریه میکنند
سجاده و دو دیده شب زندهدار من
امّید بستهام که میآیی و میکشی
دستی به روی این دل امّیدوار من
دل را برای آمدنت فرش کردهام
بشتاب ای امید دل بیقرار من
دست دعا و اشک و نیازم ظهور توست
کی مستجاب میشود این انتظار من؟
اسماعیل یکتایی لنگرودی
89/3/8 .................